خانه » سياسي » ناسیونالیسم ارتجاعی ترین ایدئولوژی است

ناسیونالیسم ارتجاعی ترین ایدئولوژی است

 (بخش اول)
گذری بر ماتریالیسم تاریخی: ماتریالیسم تاریخی تبیین واقعی کار و فعالیت انسان و بررسی شیوه های مختلف تولید در دورانهای مختلف تاریخ جوامع بشری است .نمیتوان خیلی ساده گفت ماتریالیسم تاریخی یعنی جمع خطی پنج دوره: کمون های اولیه، برده داری، فئودالیسم، سرمایه داری، سوسیالیسم.دوره های گذار از یک فرماسیون یا دوره به دوره دیگر از مهمترین جایگاه تبیینی ماتریالیسم تاریخی برخوردار است.
nationalism2در هر دوره هرگاه نیروهای مولده با شیوه تولید(Mode of production) و مناسبات تولیدی در تضاد افتادند و عملا و به طور اجتماعی پیشرفت تولید در جامعه باعث غیر انسانی تر شدن شرایط معیشتشان گردید،پیش زمینه های یک انقلاب فراهم می آید وجامعه رو به تغییری ریشه ای با نیروی مکانیکی انقلاب مینهد.تنها انقلاب و تغییری عمیق در جامعه میتواند شیوه تولید را تغییر دهد که توسط نیروهای تولید گرانجام میگردد.یک شکل قبلی مراوده که به قید و بند تبدیل شده،جای خود را به شکل جدیدی میدهد که با نیروهای مولده،توسعه یافته تر و لذا با شیوه پیشرفته فعالیت افراد خوانایی دارد این شکل نیز خود به نوبه خود به قید و بند تبدیل میشود و سپس شکل نوینی جایگزین آن میشود.از آنجا که این شرایط در هر مرحله با توسعه همزمان نیروهای مولده مطابقت دارد،لذا تاریخ آنها تاریخ تکامل نیروهای مولده است که توسط هر نسل جدید تحویل گرفته میشود و بنابراین تاریخ رشد نیروهای خود افراد است.با تغییر شیوه تولید متعقبا کل روبنای فکری و سیاسی جامعه نیز دستخوش تغییر خواهد شد،وقتی شیوه سنتی تولید جای خود را به شیوه ای جدید میدهد،کل روبنای سنتی جامعه که شامل سنت،فرهنگ،دین،سیاست،قانون،حقوق وکلا شعور اجتماعی است جای خود را به روبنایی متناسب با شیوه تولید جدید میدهد. دوره گذار از فئودالیسم به سرمایه داری،ناسیونالیسم بورژوازی با تولید سرمایه داری صنعتی روی کار آمد به لحاظ اجتماعی-سیاسی قدرت را از سیستم فئودالی گرفت و برای مشروعیت دادن کل سیستم به لحاظ روبنای ایدئولوژیکی، تبلیغات گسترده ای را انجام داد. بورژوازی برای استیلای هرچه بیشتر برجهان مقولات مختلفی را در راستای منافع خود پیش کشید،ملت یکی از این مقولات است که برای از بین بردن مرزبندی های سیستم فئودالی به طور کلی به کار گرفته شد .

ملت (Nation) به مفهومی که اکنون با آن آشنا هستیم، واقعیت تازه ای است که در گذشته های دور وجود نداشته است. همگام با رشد بورژوازی بازرگان-صنعتی اروپایی جان می گیرد و در این زمان بوده است که عناصر پدیدآورنده ی آن روشن تر و دقیق تر بیان می شوند.پیش از این تاریخ  ،تا آغاز سده ی هفدهم،گروه های انسانی به واحد های بسیار بزرگی تقسیم می شدند که پایه ی آن تقسیمات «دین» بوده است؛ دین هایی چون اسلام، مسیحیت و بودایی ایدئولوژی طبقاتی و رسمی درآن جوامع بودند. پس از چنگ های صلیبی(قرن11 تا13 میلادی) رنسانس و رفوردم (قرن 15 میلادی) رخ نمود که در پی آن پایه های کلیسای کاتولیک سست شد و امپراتوری مسیحی از هم پاشید. در حوزه ی اقتصادی نیز فئودالیسم که حامی اصلی کلیسای آن دوران بود. جای خود را به سرمایه داری داد و به تدریج اروپا به سمت عصر جدید گام برداشت. پس از انقلاب کبیر فرانسه(1789م) واژه «ملت» تعریف شد و قانون اساسی پا به عرصه ی کنترل جامعه ی انسانی گذاشت و «اعلامیه حقوق بشر و شهروند» صادر گردید. سرمایه داری عرصه های بازار خود را کشور نامیده است و ملت کل جامعه ای است که در یک کشور در بازار او مشارکت میکند و دولت سرمایه داری سیستمی است برای کنترل سرمایه ای که یک ملت در سطح اجتماعی آن را تولید میکند. ناسیونالیسم(ملت گرایی،Nationalism  به انگلیسی) یک ایدئولوژی بورژوازی، که بانی بازار بورژوازی در یک کشور است و بنا به تعریف هرنوع منفعت ملی خودی را به دیگری ترجیح میدهد .    ازنظر بورژوازی ناسیونالیسم به صورت کلی، به جریان اجتماعی‌-سیاسی  گفته می‌شود که می‌کوشد با نفوذ در ارکان سیاسی کشور در راه اعتلا و ارتقای اساسی باورها، آرمان‌ها، تاریخ، هویت، حقوق و منافع ملت گام بردارد. این جریان با محور قرار دادن منافع ملت به عنوان نقطهٔ گردش تمامی سیاست‌های خارجی و داخلی، باعث جهش‌های تکاملی و سرعت بخشیدن به حرکت روبرشد ملل در رسیدن به تمدن جهانی می‌شود.

این تعریف فریبکارانه ترین بیان ناسیونالیسم برای مشروعیت دادن به آن ونگرشی طبقاتی –سیاسی است. یکی از وجوه ازخودبیگانگی  (Alienation) در پرتو وجود سیستم بورژوازی،ناسیونالیسم است.ناسیونالیسم نگرشی مینیمالیزم  به انسان و جایگاه اجتماعی  آن است یعنی جهان را به وطن،جامعه را به ملت وانسان را به هموطن تنزل میدهد واقعیت این است که در ناسیونالیسم نفس مالکیت به آب و خاک ومیهن وملیت در سطح اجتماعی ترجمه میشود. ناسیونالیسم برای افراد جامعه هویت ملی میتراشد و هویت انسانی افراد یا نفی میشود و یا کاملا تحت الشعاع ملیت آنان قرار میگیرد. اتکا به هویت ملی اساس توجیه جنگها در عصر ماست. صدها هزار نفر زن و مرد و کودک و پیر و جوان را در هیروشیما و ناکازاکی در آتش بمب اتمی میسوزانند و توجیه شان هم اینست که منافع ملی اینطور اقتضا میکرد! خون سربازانی که برای دفاع از این منافع به کشتارگاه فرستاده میشوند بسیار رنگین تر از حتی غیر نظامیان ملت دشمن است. و ملتها هم این توجیه را کمابیش میپذیرند و اعتراض و مخالفت چندانی در برابر آن شکل نمیگیرد. باهمین منطق است که دولتی مثل دولت آمریکا وحشیانه ترین و جنایتکارانه ترین سیاستهای میلیتاریستی اش را تحت عنوان دفاع از منافع ملی توجیه میکند و به افکار عمومی میفروشد. و اعتراض مردم تنها وقتی شروع میشود و بالا میگیرد که آمار کشته شدگان سربازان خودی بالا برود. دولت آمریکا کشتار کرور کرور افراد عادی، کودک و پیرو جوان و زن و مرد غیر نظامی دشمن را خیلی راحت تر میتواند توجیه کند تا کشته شدن یک سرباز آمریکائی را. چرا که در تفکر ناسیونالیستی که فرهنگ مسلط در همه جوامع بورژوائی است، اساس هموطن است و نه همنوع. ناسیونالیسم نه تنها هویت انسانی را تحت الشعاع هویت ملی قرار میدهد بلکه اصولا خارج از ملیت هویتی برای انسانها قائل نیست. ناسیونالیسم در کنار مذهب و نژاد و قومیت یک رکن اصلی تفکر پست مدرنیستی در نفی هویت واحد و جهانشمول انسانی است…

بیان دیدگاه